متن کامل پیش گویی های شاه نعمت الله ولی درباره آینده ایران

ان شاءالله خیره

با یاد خدا دلها آرام میگیرد

از باب مقدمه می گویم که شاه نعمت الله ولی، از عرفای قرن هشتم و معاصرحافظ شیرازی بوده و95 سال عمر کرده است و مزار او در ماهان کرمان واقع است و شهید مطهری در جلد 14 مجموعه آثار خود؛ صفحه 577 او را اجمالاً توثیق کرده و او را از معاریف و مشاهیر عرفا خوانده اند که نسب به علی (ع) می برد. پیش بینی های او شامل وقایع دوران صفویه و بعد از آن می شود و اهمیت آن از این جهت است که صفویه، قرنها پس از مرگ او به قدرت رسیده اند.

قــدرت کردگــار می بـینــم       حالــت روزگــار می بـینــم

ازنجوم این سخن نمی گویم          بلکـه از کردگــار می بینــم

از سلاطیــن گــردش دوران         یک به یک را سوار می بینم

هر یکی را به مثل ذره نــــور       پرتــوی آشکــار می بـینــم

از بـزرگـی و رفعـت ایشــان        صفــوی برقرار می بینـــم

……………………..

آخــر پادشاهـــی صفــــوی          یک حسینی*به کار می بینم

*آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین؛ شاهی فاسد و ستمگر بوده است.

نادری در جهان شــود پیــدا         قامتــش استــوار می بینــــم

آخــر عهــد نـوجــــوانی او        قتــــل او آشکـــار می بینـــم

شهر تبریز را چو کوفه کنند        شهــرطهــران* قرار می بینم

* اشاره به انتقال پایتخت به تهران.

بعد از آن دیگـری  فنا گردد        شـاه دیگـر به کـــارمی بینم

که محمـد* به نـام او باشــــد      تیـــغ او آبــدار می بــینـــم

* بنابر ویژگیهایی که از او می گوید، مرادش احتمالاً محمد شاه قاجار است نه ،آغا محمدخان قاجار.

چــارده ســال پادشاهـــی او       دولتــش کامکــار می بینــم

سال کز مرغ می شـود پیــدا       مــرگ او آشکــار می بینـم

……………………..

ناصر الدین به نصـرت دوران       چـارده هشـت سال*می بینــم

* عدد مزبور با هیچ یک از ارقام تاریخی در مورد ناصرالدین شاه تناسبی ندارد و نزدیک تر آن است که بگوییم مربوط به سن او در هنگام تاجگذاری باشد که البته این هم دقیق نیست زیرا مجموع هشت و چهار، 22 است حال آن که وی در 18 سالگی به قدرت رسیده است.

اما اگر عبارت را "چهار ده، هشت سال” بگیریم جور در میاید. یعنی 4*10=40 و 8 سال= 48 سال (طول سلطنت ناصرالدین شاه)

……………………..

از شهنشــاه ناصـر الدین شـاه        شیــونــی بیــم دار*می بینــم

* اشاره به ترور ناصرالدین شاه.

روز جمعـــه ز شهر ذیقعــده         تن او در مـــــزار می بــینـم

بعد از آن شه مظفــر الدین را        شاهیِــش ناگــوار می بینــم

چـارشنبـه ز شهـر ذیقعـــــده*        مــرگ او آشکــار می بینـم

* مرگ هر دو ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه در ذیقعده واقع شده است بنابراین پیش بینی او در این باره دقیق می باشد.

از الــف تا بـه دال می گویـم        شاه و شاهــی فکارمی بینـم*

* اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است.

درخراسان ومصروشام وعراق       فتنــه و کـــارزار می بینـــم

جنگ وآشوب و فتنه ی بسیار        در یمیــن و یســار*می بینـم

* آغاز جنگ جهانی اول، مصادف با ، آخرین روزهای عمر مشروطیت ایران.

غــارت و قتــل لشکــر بسیـار       در میــان و کنــار می بـینـم

شه چو بیرون رود ز جاگاهش*      شاه دیگــر** بکارمی بـینـم

* مراد، احمد شاه قاجار است، جالب آنکه به خروج او از کشور اشاره می کند و نه مرگ او.

** مراد، رضا شاه است.

چون فریدون به تخـت بنشینـد         نوکرانـش قطـــار می بینــم

متصف بر صفات سلطان است        لیک من گرگ وار می بینــــم

دائـم اسبـش به زیر زیـن طــلا        کمتـر آن را سـوار می بینـــــم

عدل و انصـاف در زمانـه ی او       همچــو هیمـه به نـار می بینــم

علمــــــای زمــان او دائــــــم         همــه را تـــــار ومــارمی بینــم*

* تقابل دولت با دین و روحانیت، هیچ گاه در تاریخ ایران، به اندازه ی دوران حکومت رضا شاه نبوده است. او کوشش کرد تا لباس روحانیت را از بین برده و به کلی سازمان روحانیت را فرو بپاشد.

هست فصل حجاب در عهدش        فصــل را بــی اعتبــارمی بینم*

* مهم ترین اقدام ضد دینی رضاشاه، کشف حجاب زنان بود.

جنگ سختی شود تمــام جهان*       کوه و صحــرا فکــار می بینـم

* اشاره به آغاز جنگ جهانی دوم.

کــــار و بـــار زمانــه وارونـــه       قحط و هم ننگ وعار*می بینم

* اشاره به نابسامانی شدید اقتصادی در ایران و گسترش قحطی، همچنین اشغال کشور توسط متفقین و خیانت رجال سیاسی، در همکاری با بیگانگان.

چون دو ده سال*پادشاهـی کرد       شهیــش بـــرکنــار**می بـینــم

* البته رضاشاه، بیست سال پادشاهی نکرده اما عملاً از سوم اسفند 1299 تا شهریور 1320، قدرت را در اختیار داشته است.

** اشاره به برکناری و تبعید رضاشاه.

پسرش چــون به تخت بنشینـــد        بوالعجــــب روزگــار می بینم

نوجوانــی به ســان ســرو بلنــد       رستمــش بنـده وار می بینــم

در امور شهــی است بی تدبیـــر       لیکنــش بخت یــــار*می بینـم

* خود محمدرضا پهلوی نیز معتقد بود که در کار پایداری سلطنتش، علیرغم حوادث سهمگین که می توانست طومار حکومت او را در هم بپیچد، همواره بخت یار او بوده تا جایی که مدعی بود که خداوند حامی اوست.

بس فرومـــایگـــان بـی حاصـل       حامـــل کـار و بــار می بینـــم

مذهب و دین ضعیـف می یابــم         مُبتــدع* افتخــــارمی بــینـم

* بدعت گزاری در دین.

ظلم پنهــــان، خیانــت و تزویــر     بر اعاظـــم شعــــــار می بینـم

ظلمــت ظلــم ظــالمــان دیــــار      بی حــد و بی شمــار می بینــم

ماه را رو سیـــــــــاه می یابــــم     مهــــــر را دل فکـــار می بینــم

دولـــت مرد و زن رود به فنـــــا    حال مــــردم فکـــــار می بینــم

غــــارت و قتـــل مــردم ایــران     دست خــارج به کــار می بینــم

کهنــه رنـــدی به کـار اهرمنــی*    انــدر این روزگـــار می بینـــــم

* بسیار عجیب است که او ابتدا دخالت خارجی را در غارت و قتل مردم ایران مورد اشاره قرار می دهد، سپس آن قدرت خارجی را شیطانی قلمداد می کند ( شیطان بزرگ؛ آمریکا).

دور او هــم تمـــام خواهـد شـد        لشکـــری را ســـوار می بـینـم

شور و غوغــای دیـــن شود پیدا*    سر به ســــر کــارزار می بینـم

* اشاره به وقوع انقلاب اسلامی ایران و مبارزات گسترده ی مردمی از یک سو و کشتار مردم به دست جلادان رژیم شاه، از سوی دیگر.

قصــه ای بس غریــب می شنـوم     غصــه ای در دیـــار می بینــم

جنگ و آشـــوب و فتنه ی بسیار      نام او زشـت و خـوار*می بینـم

* محمد رضا پهلوی، تنها شاهی است که مردم ایران، مستقیماً او را مورد خطاب قرار داده و مرگ بر او گفتند. بنابراین وی خوارترین شاه در سلسله پادشاهی ایران است.

کم ز چل* چون که پادشاهی کرد     سلطـــه اش تار و مار می بینـم

* اشاره به 37 سال حکومت محمدرضا پهلوی.

غم مخورزانکه من دراین تشویش    خرمــــیّ وصــل یار می بینــم

بعد از او شـــاهی از میــان بــرود   عالمـــــی چون نگــار می بینـم

سیـــدی را ز نســـل آل رســـول        نــــام او، بـرقـرار*می بینـــم

* اولاً سیادت امام خمینی (ره) را تصریح می کند، ثانیاً نام او را نیز تعیین می نماید زیرا عدد واژه ی « برقرار» به حروف ابجد، 710 و عدد واژه ی «خمینی» نیز 710 می باشد.

نایــب مهدی(عج)* آشکـار شـود        ســروری را ســـــوار می بینـم

* نیابت عام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، از پایان غیبت صغری، آغاز شده است اما هیچگاه نیایت عام فقها، آشکار و علنی و عملیاتی نبوده است تا اینکه با وقوع انقلاب اسلامی ایران، نیابت عام فقها، فعلیت یافت و حکومت ولایت فقیه؛ با تکیه بر نیابت عام حضرت حجت عجل الله فرجه، تأسیس گردید.

پیشــــــــــوای تمـــام دانــایـــی        رهبــــــری با وقـــــار می بینم

متصــف بر صفــات سلطانیســت       لیـــک درویــش وار می بینـم

رهنمــــا و امـــام هفت اقلیــم         نــــام او را شعــار می بینـــم

همچــو مولا جلال الــدین مولا         شمس تبریــــز وار می بـینـــم

بندگــــــان جناب حضـــرت او*        سر بســــر تاجــــدار می بینـم

* اشاره به مسئولینی است که تحت ظلّ ولی فقیه، یکی پس از دیگری خدمت    می کنند.

گوهر شب چــراغ بهر کمــــال         آن دُرِ شـــاهــــوار می بینــــم

هرکجا رو نهـــد به فضـــل الاه         دشمنـــش خاکسـارمی بینــم*

* در روایات معصومین (ع) نیز این بشارت به چشم می خورد که حکومت جمهوری اسلامی، از شکست و ناکامی مصونیت دارد. تا قبل از آن، دور دورِ پیروزی فتنه ها بر اهل حق است اما در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سهمگین ترین فتنه ها ، با امداد الهی، ناکام می ماند. امام خمینی نیز پیش بینی فرمودند که ملت ایران، پرچم را به امام عصر(عج) تسلیم خواهد نمود.

بــا کرامــــات و جامـــع آداب          آصــــف روزگـــــار می بینـم

تا چهل سال ای برادر من      دوره ی شهریــــــار می بینــم*

* در روایات آمده است که « … کذب الوقّاتون » تعیین کنندگان وقت ظهور، دروغ می گویند. در بیت اخیر ، ظاهراً وقت تعیین شده است اما توجه به این نکته ضروری است که اولاً شاعر، روز و ماه و سال تعیین نکرده، ثانیاً چه بسا او زمان وقوع را مدّ نظر ندارد و صرفاً به ترتیب حوادث اشاره می کند، ثالثاً امروز برای ما معلوم شده که نظام جمهوری اسلامی، کی تأسیس شده و کی چهل ساله می شود، اما برای او معلوم نبوده است، رابعاً عدد چهل، یکی از اعداد مقدس در اسلام شمرده شده و چه بسا مراد، خودِ عدد چهل نباشد بلکه شاعر از باب تقریب به آن توجه کرده و مراد او این است که پس دوره ای که از حکومت جمهوری اسلامی گذشت، امام زمان(عج) ظهور خواهند کرد. بنابر این برای ما فقط این نکته مهم است که انشاءالله ، جمهوری اسلامی، به حکومت آن حضرت متصل خواهد شد ؛حقیقتی که هم در روایات معصومین به آن اشاره شده و هم امام خمینی به آن تصریح فرموده اند.

   نکته ی دیگر آن است که شاعر نمی گوید: «دور آن شهریار می بینم»، بلکه     می گوید:«دوره ی شهریار می بینم» ؛ زیرا درصورت اول، حکومت شخص خمینی کبیر باید ادامه می یافت و توسط او به صاحب اصلیش تسلیم می شد اما در مصراع اصلی تصریح می کند که طول حیات جمهوری اسلامی، دوره ی شهریاری خمینی کبیر است و حکومت از اندیشه ها و آرمانهای او منحرف نمی شود .

بعدازآن خود امام خواهد بود       که جهــان را مدار می بینـــم

صورت و سیرتـش چو پیغمبــر        علم و حلمش شعار می بینـم

قـــــائم شــرع آل پیغمبــــــــر          به جهان آشکـــــــار می بینم

میم وحا، میم ودال می خوانند       نـام آن نامــــــدار می بینـم

از کمربنــد آن سپهـر وقـــار           تیغ چون ذوالفقـار می بینم

جنگ سختــی شود تمام جهـان*     کوه و صحــرا  فکــار می بینـم

* احتمالاً جنگ جهانی سوم.

مردمـــان جهــان ز انس و پری     همــــه را در فــــرار می بینــم

مر مسیـــــح از سمـا فـرود آیـد       گــــوردجــــال زار*می بینـــم

* یکی از علائم قطعی ظهور، پیدایش دجال است. بسیاری از متفکران امروز، دجال را همان دستگاه عظیم تبلیغاتی، هنری و رسانه ای غرب جدید می دانند که مجهز به کارآمدترین سلاحها؛ یعنی تکنولوژی فرا پیشرفته ی ارتباطات می باشد و همه ی وجهه ی همت خود را در تخدیر ذهن و اندیشه و تخریب فرهنگی ملل جهان قرار داده است. بنابر روایات، پس از رجعت حضرت مسیح(ع)، و با توجه به اینکه خواستگاه دجال، مغرب زمین بوده و ظاهراً از تمدن مسیحی برخاسته است، کار نابودی او ،به مسیح(ع) سپرده می شود.

رنگ یک چشم اوبه رنگ کبود*   خری بر خر ســوارمی بینــم**

* در روایات است که دجال، یک چشم دارد و آن چشم که رنگی کبود دارد،     همه ی صورت او را اشغال کرده است و همه ی نظرها را به خود جلب می کند و همه ی ملل جهان به او می نگرند. برخی، این ویژگی ها را با تلویزیون و مانیتور رایانه تطبیق داده اند.

** خری بر خر سوار، اشاره به این است که مبنای تفکر و دعوت دجال، حماقت و جهل بوده و کار اصلی او این است که مردم را از حقایق هستی، غافل نماید و آنان را به جهل و تن پروری و زر اندوزی و فساد و شهوت و دنیا طلبی، سرگرم کند.

هر قـــــدم از خرش بود میلـــی      دورگردون غبـــــارمی بینــم*

* ویژگیهای مزبور که البته در روایات نیز با همین تعابیر اشاره شده است، نشان   می دهد که دجّال، انسان نیست زیرا هر قدم او یک میل راه است و وجود او، تمام دور گردون و منظومه ی شمسی را مثل غباری پر کرده است، بنابر این دجال، امواجی است که به سرعت منتشر می شود و از طریق ماهواره ها که دور گردون در حرکتند، به همه جای زمین ، منتشر می گردد.

آل سفیـــــان* تمام کشتــه شوند      با هـــزاران ســــوار می بینـم

* همه می دانیم که یکی از علائم قطعی ظهور، خروج سفیانی است. سفیانی بنابر آنچه در روایات آمده است، یک شخص نیست بلکه یک جریان اقتدارگرا؛ متشکل از سفیانی های متعدد است که سلطه را دنبال می کند. همه این را هم می دانیم که دشمن ترین دشمنان پیامبر(ص)، ابوسفیان و پس از او ، دشمن ترین دشمنان آل پیغمبر(ع)، آل سفیان یا همان بنی امیه بوده اند. پس جریان سفیانی، یک جریان تاریخی است که از ابوسفیان آغاز شده و با معاویه و یزید و بنی امیه و سپس     همه ی سلطه گران فاسد که در مقابل حق و حقیقت ایستاده اند، ادامه یافته است و سرانجام به سفیانی عصر ظهور ختم می شود که به تمام قامت، در مقابل فرزند پیامبر خواهد ایستاد اما این بار با همه ی سپاهش، نابود خواهد شد.پس سفیانی عصر ظهور، همان جریان سلطه ی جهانی است که حق و عدالت را برنمی تابد. نابودی سفیانی، در حقیقت، انتقام از همه ی ظلمهای تاریخی و خونهای به ناحق ریخته شده است؛ مخصوصاً انتقام از بزرگترین ظلم و خونریزی تاریخ، که در کربلای حسینی رقم خورد.

مهــــدی وقت و عیســـی دوران      هر دو را شهســـوار می بینــم

دیـن و دنیــا از او شـــود معمور     خلق از او، بخت یـــار می بینم

مسکنش شهر کوفه خواهد بـود        دولتـــــــش پایــــدار می بینم

هفــــت باشـــد وزیر سلطانـــم        همـــــه را کامکـــار می بینــم

زینـــت شـــرع و رونــق اسلام       محکـــــم و استــــوار می بینم

عاصیـــــان از امـــام معصومــم       خجـــل و شرمســـار می بینـــم

گرگ با میــش، شیـــر با آهـــو        در چـــــرا، برقـــرار می بینــم*

* کنایه از گسترش عدل و امنیت و رفاه بر جغرافیای زمین، تحت حکومت واحد جهانی حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء

نه درودی به خـــود همی گویم       بلکـــه از ســـرّ یار می گویـــم

نعمــت الله نشستــــه در کنجــی       همــــه را در کنـــــار می بینم.

 

ان شاالله به سلامتی و حال خوش برای همه مردم جهان الهی آمین

داستان ارتباط زن فاحشه و سید مهدی قوام

چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن…
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…*زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند…

*

حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را می‌بینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوب‌الیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی می‌کند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.

به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.
– خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه می‌افتد.
حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است…
تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نه ایست!…
سید به حاجی ملحق می‌شود و دور…
انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد…*چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد،
نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.
زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد
که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…
آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،
به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.
زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

تصادف کردم، انش االله دیگه واس من و واس کسی پیش نیاد آمین


دیروز بودم غریب محله یه اتفاقی واسم افتاد


ان شاالله واس من و واس کسی پیش نیاد آمین تصادف کردم


خروجی غریب محله سمت چپش خونه ی عموم بود و عمو و فامیل نشسته بودن دستمو بالا بردم سلام کردم یهو نمیدونم کی یه پراید جلوم پیدا شد


به فاصله کمتر از ده متر


منم انگا تو لاین خلاف بودم


یه آن نمیدونستم چکار کنم راست برم چپ برم


پرایدی هم چراغ میزد حواسش باشه جلومه، البت هیچ صدایی نداشت که متوجه شم جلو ماشینه


سمت مخالف خاکیش نزدیکتر بود و رفتم اون سمت و ماشین هم کشید سمت مخالفم تا به هم نخوریم


خوردم به سمت چپ پرایدو موتور همینطور میرفت و کمکش شیکست فرمون موتور با سرعت لق میزد چپ و راست و نمیشد کنترل کرد 5 متر بعد ماشین زمین خوردم


کمکش که شیکست و کیلومتر و کلا جلوش داغون شد


منم دست و پام خراشیده شد

خدارو هزار مرتبه شکر ماشاالله بگین سرم زمین نخورد


با ماشین اومدم بهشهر و اورژانس پانسمان کرد و خداشکر بهترم


یه لحظه نزدیک بود همه چی تموم شه


خداروشکر


به قول حسین پناهی


وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ...!

نه جایی به خاطرم تعطیل میشود ...!

نه در اخبار حرفی زده میشود ...!

نه خیابانی بسته میشود ...!

و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود ...!

تنها موهای مادرم کمی سپیدتر میشود ...!

و پدرم کمی شکسته تر ...!

اقواممان چند روز آسوده از کار ...!

دوستانم بعد از خاکسپاری موقع خوردنِ کباب ؛

آرام آرام خنده هایشان شروع میشود ...!

پس بیایم قدر زندگی رو بدونیم

ان شاالله همه 150 سال با خوشبختی کنار هم زندگی کنن الهی آمین

 

ماشاءالله

نوشته تأمل برانگیز و سخنان بزرگان در مورد خدا،نوشته تأمل برانگیز و سخن بزرگان در مورد آدمای خوب و زی

سلام دوستان

 

این عکس ها رو ذخیره کنید

 

و پخش کنید

 

بعدها معروف شدم بهتون امضا میدم خخخخخخ

 

عکس نوشته و سخنان بزرگان در مورد خدا

 

 

سخن بزرگان در مورد آدمای خوب و زیبا

روز تولد حضرت معصومه ع و روز دختر مبارکتون باژه

روز تولد حضرت معصومه ع و روز دختر مبارکتون باژه



چقد آرامش گرم تو خوبه / چقد امنیت شرم تو خوبه


چقد خوبه که تو میفهمی دردو / دل بیرون مرد دوره گردو


پدر با تو زمستونش بهاره / برادر با تو دلتنگی نداره


دل خونه بدون تو میگیره / بدون تو بهار از خونه میره


تو یعنی اینکه باید عشق باشه / نباید آدم از حوا جداشه

🌺🌺🍀🌻🌼💐

شهید بالوئی بهشهر

وداع با شهید غواص که بعد 29 سال برگشت

روحش شاد و یادش گرامی

ان شاالله شفیع ما بشن

خدا به خونوادش صیر جمیل بده آمین

وداع با شهید بالوئی

 

آیه اول: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَكِن لَّا تَشْعُرُون»(1) و به كسى كه در راه خدا كشته شده مرده مگویید بلكه اینان زنده هایى هستند ولى شما درك نمى كنید.

آیه : «وَ لَا تحَْسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»(2) البته نپندارید كه شهیدان راه خدا مرده اند بلكه زنده به حیات ابدى شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود.

(1) بقره /154

(2) آل عمران/169

بیشتر گناهی که مردم به جهنم میروند، گناه زبانی، گناه دروغ، گناه بهتان و ...

این پست بسیاز زیبا رو بخونید
و دوست داشتید کپی کنید بقیه هم بخونن

شما فکر میکنید بیشتر آدما بخاطر چه گناهی و گناه کدوم اعضای بدن به جهنم میرن؟
 

پیامبر اکرم می فرماید:
«بیشترین مردم به خاطر گناه و آفت زبان به جهنم می روند.»

([9] . نراقی، احمد، معراج السعاده، ص 527.)


گناهان زبان :

1. غيبت. 2. نميمه. 3. دروغ. 4. دو زباني. 5. بهتان و افتراء. 6. قذف. 7. افشاء اسرار مؤمن. 8. دشنام 9. لعن و نفرين. 10. طعن و شماتت. 11. سُخريه و استهزاء. 12. مدح. 13. اظهار غضب. 14. غنا. 15. كثرت مزاح و خنده. 16. مراء و جدال. 17. خصومت.18. سؤال عوام از امور مشكله. 19. تكلم بدون علم. 20. تكلم بي فايده. 21. منكر خدا شدن. 22. غير خدا را پرستش كردن. 23. دروغ بستن به خدا. 24. تكذيب آيات خدا. 25. كفران نعمت. 26. از خدا شكوه كردن. 27. اظهار نااميدي كردن از خداوند. 28. به خداوند دشنام دادن. 29. نسبت فرزند به خدا دادن. 30. نسبت بي عدالتي به خدا. 31. ادعاي خدائي كردن. 32. از خدا درخواست بيجا كردن. 33. دعاي خير براي ستمگران. 34. نفرين كردن. 35. چون و چرا كردن در كار خدا. 36. خدا را متهم كردن كه به قتل امام حسين راضي بوده. 37. با دشمنان خدا اظهار دوستي كردن. 38. منكر رسالت پيامبر شدن. 39. پيامبر را مجنون خواندن. 40. اسرار امامان معصوم را فاش كردن. 41. از سخن امام عيب گرفتن. 42. براي ظهور امام زمان وقت تعيين كردن. 43. ادعاي امامت كردن. 44. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال دانستن. 45. احكام را با قياس سنجيدن. 46. به ناحق شهادت دادن. 47. تفسير به رأي كردن قرآن. 48. مؤمن را خوار كردن. 49. فاسق را عزيز شمردن. 50. مؤمن را ترساندن. 51. اظهار فقر و تنگدستي كردن. 52. راز خود را به ديگران گفتن. 53. به پدر و مادر اُف گفتن. 54. عيبجوئي كردن. 55. نسبت زنا به كسي دادن. 56. خلافكار را تشويق كردن. 57. مؤمنان را با القاب زشت خواندن. 59. به مال و منال ديگران غبطه خوردن. 60. وعدة دروغ دادن. 61. صفات نيك زنان را به نامحرمان گفتن. 62. با زن نامحرم شوخي كردن. 63. فال بد زدن. 64. عذرتراشي براي ظلم ظالمان. 65. سخن برادر مسلمان خود را قطع كردن. 66. پيشگويي و كهانت. 67. منّت كشيدن. 68. با خواندن قرآن كسب روزي كردن. 69. امر سلاطين را امر خدا دانستن. 70. در كيفيت خدا سخن گفتن.
([10] . صفري، محمدعلي، گناهان زبان، تهران، چاپ فرهنگ، چاپ اول، شهريور 1361.)


راه نجات در چیست ؟

در روایتی داریم که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک اوست که زبان باشد، و آنچه میان دو پای اوست، من از برای او بهشت را متعهد می شوم.»(کنزل العمال، ج 15، ص 806، ح 43205.)

شخصی به آن حضرت عرض کرد که: راه نجات چیست؟ فرمود: زبان خود را نگاه دار.6 و دیگری عرض کرد که: از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود؟ زبان او را گرفت و فرمود: این و فرمود بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند زبان است و شهوت.(الغزالی، محمد، احیاء العلوم، بیروت، انتشارات دارالقلم، ج 3، ص 94.)

حضرت علی ـ علیه‎ السلام ـ می فرماید:«به خدا سوگند، باور نمی کنم بنده ای زبانش را حفظ نکند تقوائی سودمند به دست آورد.»(نهج البلاغه، ص 183، خطبه 176.)

پیامبر اکرم می فرماید: «بیشترین مردم به خاطر گناه و آفت زبان به جهنم می روند.» که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم.(نراقی، احمد، معراج السعاده، ص 527.)

may-sam.blogfa.com
idLine: MSMGH

مجسمه ای در اسپانیا که خشم یهودیان را در آورد

مجسمه ای در اسپانیا که خشم یهودیان را در آورد

 

این ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺗﻮ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻭ ﺭﺗﺒﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎﻥ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺷﺪﯾﺪ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ،ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﺩﻟﯿﻠﺶ چی شد؟

 

ﻛﺴﻲ که ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻥ : ﻫﺪﻓﺖ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﭼﻴﺴﺖ ؟؟

 

ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻨﺪ

 

 

ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻥ ﺧﺐ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﻜﺮﺩﻱ ﺟﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ! ؛!!

 

 

ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :

 

 

ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺁﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ

 

ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﻼﻳﻲ ﺳﺮ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ....!

شبهای قدر

شما اطرافتون آدمای زیادیه

اما یکیشون از همه واستون با ارزشتره

هر کس بهش خوب کنه خوشحال میشید و بدی کنه ناراحت

 

شب قدر هم واس خدا اینه که خیلی ارزشمنده

حتی برتر از هزار ماه

 

پس تا اخرشو بخون

 

من و همه رو دعا کن 

 

مرسی

ماشاالله

عمر کوتاه است بیا کمی فکر کنیم

ده روز مهر گردون افسانه هست و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادن
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را


حضرت نوح خونه ای داشتن که وقتی پاشونو دراز میکردن نور مهتاب به زانوشون می تابید

بهشون گفتن چرا اینهمه عمر کردی خونه ی بهتری نساختی؟؟!

حضرت نوح ع گفتن" اگر میدانستم اینقد کم عمر میکنم این رو هم نمی ساختم"

پس به اندازه ی یک مورچه به دنیا مغرور نشیم
تمام چیزایی که دوروبر و دستمون و به نام ماست
در واقع هیچکدوم واس ما نیست

یه روزی یه جائی ( ان شاالله بعد 150 سال خوشبختی) همه شو میذاریم و فقط خود خودمون میریم