شب های غریب مله چه ناتمومه
جمع شدنای ما مسجدمونه
یه استکان چایی از دست صادق
خستگی کارو از تن می رونه
خاطره بازی هامون همیشه اصله
از بچگی و دور زمونه
اتاق کوچیک مسجد که دود قلیون
از اون تهای دل به آسمونه
شهرها می شه آباد با دستهای ما
چه جاده ها می سازیم چقدرها خونه
نصیبمون اما از این همه هیچ
نه تفریح داریم غریب، نه آشیونه
غریب محلمون یه دنیا عشقه
حرفیه که قلبهامون همش می خونه
واسه بچگی، مامان و بابا دلا شده تنگ
از یادشون پنهون اشکها روونه
به زیر لب پرسید یکی با حسرت
از ماها چی بعدها می خواد بمونه
جواب دادش میثم کی گفته دنیا
به کام ما اینجور تلخ میخواد بمونه (ماشاالله)
تابستون و بهار و ماه محرم
همیشه هست انشاالله و با دوومه
شب های غریب مله چه ناتمومه
گدصحرا، لجی ، سنگ بن، توی کومه
یه کتری چایی دم ، رو دو تا دکل
خستگی کار و از تن می رونه
+تغییر داده ی شعر شب های گلبندگ، رسول نجفیان