چطورید؟؟؟
خونوادم همه رفتن غریب محله
من ماندم تنه. ..
من ماندم تنهای تنهاااااااااا من ماندم تنها میان سیل روح هااااااا، حبیبــم سیل جن هااااااا
کی گفته من میترسم؟؟؟!!!
اولین دست گلم اینکه سماور ترکید
حالا نمیدونم دقیقا ترکید یا نه ولی روشنش کردم اومدم طبقه ی پایین تو اطاقم یادم رفت خاموشش کنم
داخل سماور دشت کویر، هرچی رسوب داشت پُکید
حالا نه غذا دارم نه چای
آها!! نگران نباشید غذای مورد علاقه ی من پنیره که در حال حاضر از پنیرم هم نیس
الان کتری رو گذاشتم رو گاز که چای بذارم ، چای شیرین بخورم
(الآن اونم میترکه
)
یادم بندازییییییید!!!!!
بایدم نصفه شبی هم از خواب بپرم(اگر خوابم برد)
آخه مرغ عشقام ساعت دو سه شب یه دفعه سر و صدا میکنند(البته نه همیشه)
نمیدونم جن میبینن، گربه میببینن چی میبینن
جوجه هام هم هستن پیشم
به قول یه زن... خوشمل ناناسا
بعد از ظهری گذاشتمشون تو باغچه رفتم بالا برگشتم دیدم یکی نیس
همه جارو گشتم نبود، فکر کردم حتماً موش خوردتش
غروبی دیدم یه صدایی جیک جیک میاد!!
دیدم آرهههههه خودشه، کنار انباریه
من: کجا بودی عزیزدلم؟؟؟
جوجو: ( اول بغض کرد و بعد با گریه گفت): ماماااااااااااااااااااااااااان
خداروشکر پیدا شد
واااااای الان کتری منفجر میشه، از دست شوما
اگر کسی اومد، نظر بده تنها نباشم
اگر جواب ندادم یه فاتحه نثار روح پر فتوحم بفرستید
البته تنها نیستما، خدا هست
روزگارتون قشنگ
شب بخیر
اول اینکه هر سوال و راهنمایی و مشاوره ازم خواستید ، بپرسید